میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

میخواهم رها شوم

زمزمه های درونی.

امروز مادر بدی بودم. تنها شانسم برای بهبود اوضاع روحیم  اینه که هنوز روز تموم نشده. جفتشون رو خوابوندم. نانا همش جیغ میزنه. بستنی میخواست نمیتونستم توجیهش کنم بخاطر سرماخوردگی نمیتونه بخوره گفتم مبگردم بستنی زمستونی پیدا میکنم اما بازم جیغ میزد.

چای دم کردم کمی کتاب خوندم اشپزخونه رو مرتب کردم شکرگزاری رو انجام دادم و ظرفا رو چیدم تو ظرفشویی و دو پیمونه ارد الک کردم نانا بیدار شد به جبران عصبی بودنم با هم کیک درست کنیم عاشق این کاره. 

همش والعصر میخونم سعی میکنم صبوررباشم ولی سخته همه جای خونه بهم میریزه با هم لج میکنن جیغ میکشن همدیگه رو میزنن بهونه های الکی میگیرن بغل میخوان وو..

میخوام مامان صبوری باشم خدایا توان بده بهم.

دم دمای طلوع خورشید یه فال گرفتم  و از حافظ خواستم نصبحتی بهم بکنه این اومد:


نرو به در خانه ارباب بی مروت دهر       که گنج عافیتت در سرای خویشتن است

مامانم میگه الان وقت رفتن نیست همش ایه یاس میخونه میگه همه چی گرونه چطور میخوای تهران بچه ها رو جمع و جور کنی. 

نمیدونم سپردم خدا همین. 


دیروز به مهمون یتزی مامانم گذشت. چند تا حاج خانم دعوت کر ده بود به اضافه مادرشوهر. من دیرتر رفتم. م ش نانا را با خودش برد.من دیرتر رفتم با وجود بچه ها نمیتونستم کمک کنم پس دیرتر رفتم دانی کمتر اذیتشون کنه.

همسر اخر هفته گذشته اومد با حال بد. با خواهرش دعوا شده بود و شرایط اصلا اکی نبود. دنبال یه جای کوچیک عست فعلا برای خودش.

ذیشب نانا تب کرد دانی هم بینیش کیپ بود خودمم سر درد داشتم تا صبح نخوابیدم.

نمیدونم همسر این اهر هفته میاد یا نه.

خواهر بزرگه اومده ایران. نمیدونم میاد این ورا یا نه باید زنگی بهش بزنم

حاوی یاس و نومیدی و پیپی.

نمیدونم چمه. مشکلم اینه دلم نمیخواد هیچ احدی خلوتم هم رو بهم بزنه. دلم اتاق تاریک خونه رو مبخواد و سکوت و خودمو. مامان بابا بچه شوهر هیچ کدوم رو نمیخوام.  هزار بار دستم میره سمت تلفن با دوستام حرف بزنم اما میگم ول کن که چی بشه . از شما پنهون نباشه حتی اون دوستمم که دعوت کردم از خدام بود بگه نمیام. کلا حوصله هیچ کس رو ندارم. امروز مامانم و بابام اومدن اینجا ناهار اوردن منم برنج و کیک درست کردم. اما سر غذا مامانم یه چیزی گفت امپرم رفت بالا ناها رم نخوردم خودشم فهمید،  کلا مامانم کنترل گره . کاش نیان بهم سرنزنن وجود میم خوب بود کمتر میومدن اون زمانایی که خوصله نداشتم حریما حفظ میشد اما حالا مرتب سر میزنن منم خسته ام.

 حقیقتش دلم پول زیاد میخواد و بی خیالی. یه چمدون جمع و جور جمع کنم یه بلیط برای یه گوشه دنیا که بشه رفت،بچه ها رو ول کنم، تنها، تنهای تنها برم یه چند روز برا خودم.کاش میشد. بی خیال بدون اینگه نگران جیش بچه و پوشک کثیف و بهونه های بی وقت باشم. 

خیلی کم پیش میاد که حسرت تهران زندگی کردن رو بخورم ولی این روزا که تبلیغ نمایش موزیکال شازده کوچولو رو میبینم هر بار گریه میکنم. کاش میتونستم برم. اگه تهرانید از دستش ندید به نظرم کار جالبیه.

این روزا قفلی زدم رو اهنگ دو تا خط موازی آرش قیصرخواه. نمیدونم چرا فکر میکنم هم تیپ و قیافه میم هست. 

یه وقتایی هست ادم نمیدونه باید چه گهی تو زندگیش بخوره و چه غلطی بکنه الان دقیقا تو اون مرحله م. فقط دلم میخواد کسی دور و برم نباشه و البته روزی چند بار به خود ک ش ی هم فکر میکنم.به آزاده نامداری فکر میکنم قطعا خیالش از بچه ش راحت بود بچه ای که با بابا بره سفر وابستگی عمیقی به پدرش داره. آخیش. اون یکوت بعد تموم شدن. اون آرامش خواب ابدی. اون مسئولیت لعنتی که از سر آدم میوفته. 

میم مرتب زنگ میزنه بهتری. نه امروز ده بار پیپی شستم و پشت بچه. لامصب خسته ام . 

اگر شهر و کشور بود مهاجرت میکردم. اگر شغل بود ولش میکردم. ااگر شریک بود ولش میکردم اما چه کنم مادریه. از لحظه تولد عوضت میکنه تا لحطه مرگ. 

پوستم این یکماه فروردین با مریضی و تاخیر پریود به معنای واقعی کنده شد.

همسر این هفته نمیاد شنبه خواهر سوهر اسباب کشی داره خداروشکر جای خیلی خوب خونه رهن کرده. شنبه همسر باید مرخصی بگیره اسباب کشی کنن.

این روزا نانا و دانی خیای درگیر میشن نانا بیشتر میزنه وقتی دوتاشون لج میکنن قشنگ به جنون میکشوننم .

دوست عزیزی که دوازده ساله میشناسیم همو دو سه هفته قبل عید هم اومدی خونه م کلی خوش و بش کردیم و یه هفت سالی ازم کوچکتری، بد نبود یه پیام از این اماده ها واسه تبریک عید برام میفرستادی. 

دوست دیگری که تو مریضی پیامک میدادی احوالمو میپرسیدی و میدونستی شوهرم نیست کاش یه سر بهم میزدی. 

جالبه این دوست دوم رو بهتر که شدم زنگ زدم برای شام دعوتش کنم ج نداد چند ساعت بعد پیامک داد که خواب بودم و ببخشید و گفتم خوشحال میشم شب بیای و منم بهترم و این صوبتا پیام داد نه بذا بعدا حالت که بهتر شد خو لااقل بیا سر بزن نمیخواد شام و ناهار بمونی. عجبه ها.

حالا واقعا اونا که اینجا رو نمیخونن منم اهل گله رودر رو نیستم اتفاقا با خلوتم خیلی هم حال میکنم و این مدت اکثر فیلمای روز دنیا رو دیدم.‌

امروز نانا خونه مامانمه. منم وحشتناک دلم ناپلئونی میخواد مامانم ظهر آش و کمی قیمه اورد از شب قبلم ته چین داریم عمرا امشب آشپزی کنم.




این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.